عروس و طلاوتی لطیف
نظامی عروضی سمر قندی در داستانی که از کرامت دولت عباسیان نوشته چنین میگویند مامون دختر فضل بن سهل را خطبت خواستگاری کرد و ان دختری بود که در جمال بر کمال بود و در جمال بر کمال بود و در فضل بی مثال ناماین دختر بوران بود و قرار بر این بود که ماموران به خانه عروس رود و یک ماه ان جا مقام کند و بعد از یک ماه با عروس به خانه خویش باز اید پس از امادگی های لازم بر نشست و روی به خانه عروس نهاد و چون به در سرای رسید پرده ای دید اویخته خرم تر از بهار چین و نفیس تر از اشعار دین چون یه میان سرای رسید خانه ای منقّش و مزین دید خرّم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح و خوش تر از بوستان به گاه رسیدن گل شش بالشی نهاده نگاری در صدر نشسته از عمر و زندگانی شیرین تر و از صحت جوانی خوش تر دختر با دیدن مامون همچون سروی بر پا خواست و بخرامید و نزد مامون باز امد و خدمتی نیکو بکرد و غذری گرم بخواست و دست مامون بگرفت و بیاورد و در صدر بنشاند و نزد او به خدمت ایستاد مامون او را نشستن فرمود به در زانو در امد و سر در پیش اورد و چشم بر بسبط افکند مامون واله گشت دل در باخته بود جان بر سر دل نهاد دست دراز کرد و از خلال (مبان) قبا هجده دانه مروارید بر کشید و نثار کرد دختر بدان جواهر التناف نکرد و سر از پیش بر نیاورد مامون معشوف تر گشت دست بیازید ودر انبساط باز کرد تا مگر معانقه کند عارضه ی شرم استیلا گرفت و ان نازنین چنان منفعل شد عارضه ی شرم استیلا گرفت و ان نازنین چنان منفعل شد که حالتی که به زنان مخصوص است واقع شدو اثر شرم و خجالت رسید پس در امدن ان شتاب میکند مامون دست باز کشید و خواست که او را غشی افتد بی هوش شود از هجده روز از ان خانه بیرون نیامد و به هیچ کاری مشغول نشد الا بدو .
منبع: inapply.com